محل تبلیغات شما

جمعه (8/9/98): آش رشته

شنبه را به خوردن غصه پرداختم مطلقا.

یکشنبه را همچنان به خوردن غصه پرداختم, اما چون از دیروزش رقیق تر بود, می شود گفت چیزی نخورده ام در این تاریخ. 

دوشنبه: فکر کنم اینجا هوا خورده ام کمی!

سه شنبه: یک لبخند ِ از دست خارج‌شده و روی‌لب‌نشسته را دیدن که خوردنی حساب نمی آید, هرچقدر هم که خوب و مهم و حیاتی باشد. خوردنی ام این بود: چیپس 8 هزارتومانی از توی این لیوان گنده های بوفه ی سینما. 

چارشنبه: شیک موز روبروی دوست

پنج شنبه: کیک تولد دوست

جمعه: دلستر کیوی-سیب یا سیب-کیوی با دوست

شنبه (16 آذر 98): سَم. 

تا ببینم امروز (یکشنبه) چه چیزی خواهم خورد. البته قاعدتا نباید زنده مانده باشم. 

(مصرعی که یادمش نیست، که مجاز می گیریمش از کل کارهای نشدنی)/ یا ترجمه کرد شمسو خورشید!

و باز صدای اذان. این بار صدای اذان مغرب. یا: پاییز, استقامت ِ زهرای خانگی‌ست.

صدای اذان را خیلی دوست دارم. نه فقط اذان صبح. کلا.

ام ,چیزی ,یکشنبه ,پرداختم ,غصه ,کیوی ,به خوردن ,غصه پرداختم ,خورده ام ,خوردن غصه ,روبروی دوستپنج

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

لُند لُند...